اگر آن ماه نمونه رخ خود را بنمونه

 

اگر آن ماه نمونه رخ خود را بنمونه                همه بت های جهان رو سر جاشون مینشونه

 

بله، و هر گاه عهدی رو که در وفاداری بستیم مرور میکنیم و عهدنامه خودمون رو با خود زمزمه میکنیم و اعلام میکنیم که "خدایا ما که در عهدمون با وفاییم-لااقل در ظاهر- خدایا، تو که از ته دل ما خبر داری، با همه سرپیچی هامون، با همه تنبلی هامون، خوب میدونی که ته دلمون چه خبره، میدونی که وقتی یاد عهدمون می افتیم و یاد روزی که همه ناعدالتی ها، سر تعظیم براش فرود میارن،اون موقع است که قند تو دلمون آب میشه و غم و غصه ها رو برای یک لحظه هم که شده فراموش میکنیم و غرق در فکر کردن به خوشی بعد از سختی و یسر بعد از عسر میشیم" خدایا پس روزی ما کن که به عهدمون وفا کنیم. الوعده وفا.

خیلی جالبه وقتی میبینیم دعای عهد از امام صادق روایت شده.و جالبتر میشه وقتی میبینیم امام هم با اون همه عظمتشون در صحرها به خدا میگفتن: "اللهم ارنا الطلعة الرشیدة و الغرة الحمیدة" "اللهم ان حال بینی و بینه الموت..."

 

خوب، امیدواری خیلی خوبه، مایوس نشدن،مهمه، اما دانستن واقعیت برای پیشرفت لازمه. من هر وقت اون مطالب بالا از ذهنم رد میشن، و حال خوبی بهم دست میده یادم میفته ماجرای اون عالم رو که "در خواب میبینه با دختر فلان پادشاه در اطاقی با هم بودن و امام زمان ظهور میکنن و برای ایشون خبر میارن و اون عالم در عالم خواب به اون پیک میگه که شما برو من کار دارم، کارم که تموم شد میام"

 

اون رو با موقعیت هایی که برای خودم پیش اومده مقایسه میکنم، حساب کار میاد دستم :

که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی

 

 

- نوشتن من در اینجا مثل این میمونه که جلوی آینه بایستی و خودت رو مواخذه کنی. میدونید چیه؟ به سادگی همین هوای نفس، برام سخت شده آدم شدن، به همین سادگی.

توی این چند وقته وبلاگ ها رو مرتب تر و بهتر خوندم...(به کمک روشی که به زودی اگر یار این مطلب باشید خواهید فهمید!). از تفکر کسی که بگه همه چیز رو بریز دور و فقط به خدا بچسب، کسی که از این که دوست(دختر)ش بعد از چند سال گذاشتتش تو چاه دست شویی و یه سیفون هم روش(به تعبیر خودش) و بعد از اون مطلبی داده که راه های برخورد(بخوانید خر نشدن) با این موجودات(دقت کنید الف و ت...) رو درش شرح داده، کسی که بر خلاف اون اومده تئوریی درباره عشق نسبت به این ها داده و چند روز  بعد درباره مزخرفات(دقت کنید الف و ت...) گفته، یا کس دیگه ای که میخواسته درباره آموزش در ایران بدونه، مطلبی که اشاره ای به جوون های امروز و دیروز کرده و نقدی که بر اون نوشته شد، یا دوستی که از خاطره های دورش گفته ، از شعر و شاعری، خوشی و خوش گذشتنی که در بارش صحبت شده و و و و ... اما خیلی وقت ها پیش میاد که در یک گفتگوی حضوری هم حرف هم رو نفهمیم و بگیم :"چی؟".

یکی از بزرگان درباره این که چرا در مجالس شما زیارت عاشورا خونده نمیشه گفته:

"تا وقتی که هنوز یزید نفسم رو نکشتم و در برابر اون قیام و جهاد نکردم، چه زیارت عاشورایی؟"

 

- کدوم قانون نانوشته این رو میگه، من نمیدونم! اما از اون جایی که فکر کنم بده که تو یک وبلاگ دو تا مطلب پشت سر هم از یک نفر باشه، اعلام میکنم که "محسن" سر در زیبایی برای کلبه یعقوب ما درست کرد و من هم به همراه یه کمی گردگیری درودیوار این کلبه، اون رو نصب کردم. پس میتونین این طور حساب کنید که بعد از مطلب قبلی ، محسن مطلبی داده و این مطلب هم بعد از اون داده شده!! خلاصش این میشه که هیچ قانون شکنی ای رخ نداده.

 

- مقاله جالبی هست تحت عنوان خلاصه و مفید :

"چگونه در کمتزین زمان ممکن و تنها از طریق یک صفحه از تغییرات وبلاگهای مورد علاقه مان آگاه شویم، عناوین پست ها را ببینیم،  خلاصه ای از مطالب را مشاهده کنیم و هر مطلبی را که خواستیم با یک کلیک در وبلاگ مورد نظر مشاهده کنیم؟"

پیشنهاد میکنم این مقاله را بخوانید و از مطالبش استفاده کنید، چون خیلی مفیده.

 

- با این (کدوم) حال معلوم ما و این وقت شب، حتی اینترنت هم وصل نمیشه و error میده، چه برسه به سیم ما! خلاصه از بابت دومین پاراگراف، که خیلی بی سرو ته هست، خودتون رو ناراحت نکنید.

 

- "انی جزیتهم الیوم بما صبروا انهم هم الفائزون"

 

 

- محمد مهدی -