زمان شروع و راه اندازی این وبلاگ هنوز معلوم نیست.

نظراتی که در این بخش نوشته می شود برای عموم قابل مشاهده نیست.

نظرات 11 + ارسال نظر
رسول 18 آبان 1385 ساعت 01:10 ب.ظ http://totanj.blogsky.com

بابا شروع کنید دیگه. چقدر ناز می کنید!!!
تا اینجا اومدی بقیه اش رو هم برو دیگه...

محمد مهدی دلبری 18 آبان 1385 ساعت 03:34 ب.ظ

سلام سید!
مشتاق دیدار...
دلمون رو شاد کردی...
امروز از امیر حسین شنیدم. خوشحال شدم.

آرمان 18 آبان 1385 ساعت 08:03 ب.ظ

بالاخره آقایون حفره مبارک رو جمع کردن و شروع به کار کردن!!! البته اگه جمع شده باشه!!! (آقا ناراحت نشینا!‌ حقیقت تلخه!!!)

محمد امین 19 آبان 1385 ساعت 12:09 ب.ظ http://line26

گر خود رقیب شمع است اسرار ازو بپوشان
کان شوخ سر بریده بند زبان ندارد

فرهاد 20 آبان 1385 ساعت 09:44 ب.ظ http://mirror.blogsky

یاد روزهای گذشته به خیر..........

پیام 21 آبان 1385 ساعت 09:19 ق.ظ http://insunset.blogfa.com

۱.واقعا واقعا خوشحالم که اومدید....

۲.شاید این جمعه بیایید....شاید...ولی زود بیا که دیگه داره لوس می شه قضیه (شوخو کردم بابا... ؛-) )

۳.به امید دیدار...

حسین 22 آبان 1385 ساعت 10:05 ق.ظ http://totanj

منتظرم تا راه بیفته .

[ بدون نام ] 23 آبان 1385 ساعت 10:43 ب.ظ

آن صداها به کجا رفت
صداهای بلند
گریه ها قهقه ها
آن امانت ها را
آسمان ایا پس خواهد داد ؟
پس چرا حافظ گفت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
نعره های حلاج
بر سر چوبه ی دار
به کجا رفت کجا ؟
به کجا می رود آه
چهچه گنجشک بر ساقه ی باد
آسمان ایا
این امانت ها را
باز پس خواهد داد ؟

........................................
درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی
هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی
ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تو
اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی
سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد
به سان شعله کاشکی قلندری در آمدی
خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او
که هر نفس ز سینه اش سمندری در آمدی
یکی نبود ازین میان که تیر بر هدف زند
دریغ اگر کمان کشی دلاوری در آمدی
اگر به قصد خون من نبود دست غم چرا
از آستین عشق او چون خنجری در آمدی
فروخلید در دلم غمی که نیست مرهمش
اگر نه خار او بدی به نشتری در آمدی
شب سیاه اینه ز عکس آرزو تهی ست
چه بودی از پری رخی ز چادری در آمدی
سرشک سایه یاوه شد درین کویر سوخته
اگر زمانه خواستی چه گوهری در آمدی


بیاید خواهشآ ، منتظر تکتکتونم !

محسن 24 آبان 1385 ساعت 04:27 ب.ظ

چه جالب؛ منم عضوم؟!...

علیرضا 30 آبان 1385 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.toranj.blogsky.com

آقا اون شعرا اینکه منتظر تکتکتونم نظر من بود اسممو یادم رفت شرمنده!

مهدی.ر.خ 11 آذر 1385 ساعت 03:13 ق.ظ

آقا بسیار مشعوف شدم! فکر نمی کردم که راه بیندازید ولی آلان خیلی خوشحالم. بجنبید دیگه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد