آن صداها به کجا رفت صداهای بلند گریه ها قهقه ها آن امانت ها را آسمان ایا پس خواهد داد ؟ پس چرا حافظ گفت آسمان بار امانت نتوانست کشید نعره های حلاج بر سر چوبه ی دار به کجا رفت کجا ؟ به کجا می رود آه چهچه گنجشک بر ساقه ی باد آسمان ایا این امانت ها را باز پس خواهد داد ؟
........................................ درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تو اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد به سان شعله کاشکی قلندری در آمدی خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او که هر نفس ز سینه اش سمندری در آمدی یکی نبود ازین میان که تیر بر هدف زند دریغ اگر کمان کشی دلاوری در آمدی اگر به قصد خون من نبود دست غم چرا از آستین عشق او چون خنجری در آمدی فروخلید در دلم غمی که نیست مرهمش اگر نه خار او بدی به نشتری در آمدی شب سیاه اینه ز عکس آرزو تهی ست چه بودی از پری رخی ز چادری در آمدی سرشک سایه یاوه شد درین کویر سوخته اگر زمانه خواستی چه گوهری در آمدی
بابا شروع کنید دیگه. چقدر ناز می کنید!!!
تا اینجا اومدی بقیه اش رو هم برو دیگه...
سلام سید!
مشتاق دیدار...
دلمون رو شاد کردی...
امروز از امیر حسین شنیدم. خوشحال شدم.
بالاخره آقایون حفره مبارک رو جمع کردن و شروع به کار کردن!!! البته اگه جمع شده باشه!!! (آقا ناراحت نشینا! حقیقت تلخه!!!)
گر خود رقیب شمع است اسرار ازو بپوشان
کان شوخ سر بریده بند زبان ندارد
یاد روزهای گذشته به خیر..........
۱.واقعا واقعا خوشحالم که اومدید....
۲.شاید این جمعه بیایید....شاید...ولی زود بیا که دیگه داره لوس می شه قضیه (شوخو کردم بابا... ؛-) )
۳.به امید دیدار...
منتظرم تا راه بیفته .
آن صداها به کجا رفت
صداهای بلند
گریه ها قهقه ها
آن امانت ها را
آسمان ایا پس خواهد داد ؟
پس چرا حافظ گفت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
نعره های حلاج
بر سر چوبه ی دار
به کجا رفت کجا ؟
به کجا می رود آه
چهچه گنجشک بر ساقه ی باد
آسمان ایا
این امانت ها را
باز پس خواهد داد ؟
........................................
درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی
هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی
ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تو
اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی
سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد
به سان شعله کاشکی قلندری در آمدی
خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او
که هر نفس ز سینه اش سمندری در آمدی
یکی نبود ازین میان که تیر بر هدف زند
دریغ اگر کمان کشی دلاوری در آمدی
اگر به قصد خون من نبود دست غم چرا
از آستین عشق او چون خنجری در آمدی
فروخلید در دلم غمی که نیست مرهمش
اگر نه خار او بدی به نشتری در آمدی
شب سیاه اینه ز عکس آرزو تهی ست
چه بودی از پری رخی ز چادری در آمدی
سرشک سایه یاوه شد درین کویر سوخته
اگر زمانه خواستی چه گوهری در آمدی
بیاید خواهشآ ، منتظر تکتکتونم !
چه جالب؛ منم عضوم؟!...
آقا اون شعرا اینکه منتظر تکتکتونم نظر من بود اسممو یادم رفت شرمنده!
آقا بسیار مشعوف شدم! فکر نمی کردم که راه بیندازید ولی آلان خیلی خوشحالم. بجنبید دیگه!