یاد یار مهربان آید همی

این امیرحسین هم خوب مارو گذاشت سر کار ها! گفته بود از مشهد می خواد مطلب بده!! آخرش هم مجبور شدم خودم اولین مطلب رو بدم. اول از همه باید بگم این موبایل هم برای ما دردسری شده ها! مخصوصا این sms هاش! چندوقت پیش یک فرد ناشناس (که بعدا فهمیدم کی بوده) sms زده بود : "آیا دختر باکره را می توان بدون اجازه ی پدر صیغه نمود؟" من هم اومدم سرکارش بذارم الکی جواب دادم : " به شرطی که دخول بعد از عده باشد بلامانع است(!)" حالا بنده خدا هم جدی گرفته بود هی بهم می گفت: بیشتر  توضیح بده!! یا اینکه دوباره یک فرد ناشناس دیگه sms زده بود: "سلام!" منم گفتم :"علیک، شما؟" طرف هم گفت: "من صبا هستم!!!" بعد ما هی فکر کردیم هی فکردیم می گم خدایا ما که تو دانشگاهمون همچین دختری نداریم با این نام!! حالا چی جوابش رو بدم!؟ بعدش می فهمی که طرف جناب پیر صبا بوده نه صبا خانوم. گفتم دانشگاه یاد یه چیزی افتادم، بروبچه های civil دانشگاه تهران برای هر دختری یه اسم مستعار گذاشتند، از قبیل: گارفیلد (!) ، زمبه ، سگارو ، DJ ، داداش کایکو ، اصغر ، اکبر، مموش و غیره. البته این اسم گذاری ها هم بی حکمت نیست ! مثلا این گارفیلده فتوکرومیک شبیه این شخصیت کارتونیه!! یا اون یکی عینه زمبه تو اون فیلم میتیکومان! حالا ماجرا های دانشگاه رو بعدا براتون تعریف می کنم! (به این پست ها می گن پست های جنجالی، که پته مته ی همه رو می کنی!! یه چیزی تو مایه های پست های حامد!!)

 

من نمی خوام بگم موسیقی خوبه یا نه فقط یه جمله ی جالب که چندوقت پیش درمورد موسیقی شنیدم رو می خوام بگم: "موسیقی، نوحه ی شیطان بر بهشت است"  داستان موسیقی از این جا شروع می شه که وقتی قابیل برادرش رو می کشه حالت افسردگی بهش دست می ده و شیطان می آد و به او یاد می ده که چی جوری با وسایل مختلف صداهای قشنگ رو تولید کنه تا اون رو برای مدتی شاد کنه. نکته ی جالبش اینجاست که چون شیطان قبلا در بهشت بوده، و اونجا از اصوات بهشتی می شنیده و لذت می برده، وقتی که از اونجا رانده می شه، برای اینکه اون اصوات زیبایی که در بهشت بوده رو برای خودش یاد کنه به موسیقی رو می یاره. اما موسیقی ای که در این دنیا ایجاد شده بود به خاطر اینکه الهی نبود و از بهشت نبود باعث غمگین شدن روح می شد. به عبارت دیگه موسیقی تقلیدی ناشیانه از اصوات بهشت است. کلمه ی "نوحه" هم بیشتر یاد کردن یک چیز با گریه است. من فکر می کنم هروقت جایی موسیقی ای نواخته می شه، اولین کسی که شاد می شه شیطانه: چون به هدفی که همون روز اولی که از بهشت رانده شده بود و به عزت خدا هم قسم خورده بود که به اون هدف برسه، نزدیک تر می شه! حالا فکر می کنید اولین کسی که غمگین می شه کیه؟ انسان؟ نه! باز هم خود شیطان! چون بعد یادش می یاد که آره، ما هم یه روزی تو بهشت بودیم. پیش خود خدا. بالای عرش. یه روزی هم ما به اصوات بهشتی گوش می کردیم. و آینده ی تلخی که درانتظارش هست رو یادش می یاد. یعنی همان "روز موعود" نمی دونم براتون گفتم یا نه، روزی که شیطان از بهشت رانده می شه،  به خدا می گه: خدایا به عزتت قسم می خورم که همه انسان ها رو گمراه کنم (الا عبادک المخلصین) خدا هم می گه من هم به عزتم قسم می خورم که تو و هر کسی که از تو پیروی کند را تا ابد در آتش جهنم بسوزانم! شیطان یه ذره فکر می کنه و می گه پس خدایا به من مهلت بده! از آسمان ندا می یاد که به تو مهلت داده شد تا "یوم الموعود" (قابل ذکره که شیطان جنه نه فرشته، پس همانند انسانها در زمین عمر دارند. برای بچه دبستانی ها که می خوان داستان ادم و حوا رو تعریف کنن می گن شیطان فرشته بود چون اگه بگن جن بوده کودک بی درنگ می پرسه: جن چیه؟) واقعا خیلی سخته که آدم بدونه که هر کاری کنه بالاخره می ره جهنم. اون هم برای همیشه. که هیچ وقت تموم نمی شه. می گن یه روز جبرئیل اومد پیش پیامبر ظاهر می شه، با قیافه ی خیلی گرفته. پیامبر ازش می پرسند که تو که هر وقت می اومدی پیشم شاد بودی که پس چی شد؟ جبرئیل می گه من از جهنم اومدم. بعد شروع می کنه به توصیف کردن که : به خدا قسم اگر یک قطره از ضغوم (مایع جهنم) بر دریاهای شما بیفتد، تمام زمینیان از بوی تعفن آن می میرند و اگر یک حلقه از زنجیرهایی که جهنمیان را با آنها می کشند بر زمین شما بیفتد، از شدت حرارت آن زمین و آسمان شما نابود می شود و الی آخر... حالا ببنینید کسی که می دونه چی بر سرش می یاد و باز گناه می کنه دیگه چه دردی داره!! تازه جالب تر از اون اینه که یه نفر از یکی از معصومین می پرسه که : اگه شیطان یه روزی توبه کنه، خدا می بخشدش؟" حضرت جواب می ده : "بله" طرف صداش در می آد که آخه این چه معنی داره و از این حرفا که حضرت می گه: "اگه شیطان یه روزی توبه کنه خدا قبول می کنه، اما مشکل این جاست که شیطان هیچ وقت این کار رو نمی کنه! هیچ وقت!" جالب این جاست که شیطان همین الان هم از کارش پشیمون نیست . یعنی می گه" من به خاطر عشقی که به خدا داشتم حاضر نشدم به غیر خداوند سجده کنم. هنوز هم خدا رو دوست دارم." حتی یه روز  به موسی (ع) هم گفته بوده که من خدا رو از تو هم بیشتر دوست دارم!! من از همین شخصیت شیطان خوشم می آد!! اصلا آدم وقتی داستانشو می خونه گریه ش می گیره! به خاطر همین هم من خیلی دوست دارم یه روز با شیطان ملاقات کنم.  تا تمام ماجراها رو از زبون خودش بشنوم!

 

و حالا هم  یک شعر بسیار زیبا از خیام می نویسم، از هر کی که معنی این شعر رو فهمید خواهش می کنم که توصیح بده:

 

در کارگه کوزه گری بودم دوش                     دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش:                     کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

 

بعضی از شعرها اون قدر ورد زبون مردم شده که دیگه معنی شون گم شده. مثل این بیت حافظ که می گه:

 

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

 

خدایا، من رو ببخش. اصلا غلط کردم. گ.. خوردم.

 

 

پ.ن. یه چیزی رو تو مطلب های من دقت کردید؟ اگه از بالا به پایین بیایم مطالب از مسائل مستهجن به مسایل سیر و سلوک کشیده می شه!! و بالعکس!

 

تبریکات ویژه ی خودم رو به "مهدی و امیرحسین و محسن" اعلام می کنم و ازشون می خوام مثل سالهای گذشته ما رو با مطالب زیبا و بی نظیرشون مستفیذ کنند.

 

سید علی

نظرات 16 + ارسال نظر
فرهاد.آیینه 28 آبان 1385 ساعت 10:18 ق.ظ http://mirror.blogsky.com

سلام سید جون...اولند اسم گذاشتن روی دوست و آشنا اصلا کار خوبی نیست...چه برسه به این که آشناها دخترای دانشگاه باشن...یه روزی تاوان این کارتو پس میدی...اینو از من داشته باش...دومند که از گفتن این قضیه ی موسیقی چی می خواستی بگی؟...گاهی وقتها تا یه موضوع برام موشکافی نشه و دقیقا مقصود گوینده روشن نشه من هیچ فکری راجع بهش نمی کنم...چون ممکنه فکر کنم و بعد بگم فلانی اینو گفت و اونم بگه من منظورم اینی که تو گفتی نبود...نیاز به این توضیح دارم که بگی که مقصودت از این نوشته چی بود...سومند که چیزایی یاد گرفتی که هر کسی نمی دونه...پس به رسالتت عمل کن و اونا رو در اختیار بقیه بذار...الان که اینو نوشتم کلی شارژ بودم ها ...و گرنه معلوم نبود جای اینها چی بنویسم...چون یه امتحان توپ دادم...فعلا...

در مورد قسمت اول: این کار موقع آمار دادن و آمار گرفتن بدرد می خوره.
درمورد قسمت دوم هم باید بگم که از عمد دو پهلو نوشتم که خودت قضاوت کنی!

حامد 28 آبان 1385 ساعت 04:26 ب.ظ

۱. آقا فرهاد مثل اینکه از مرحله پرتند. وقتی تو دانشگاه می خواهی در مورد یکی صحبت کنی نمی تونی بگی بلقیس ال کرد ٬بلقیس بل کرد. باید از یک اسم مستعار کوچک برای آمار دادن استفاده کرد تا هم اهداف زودتر برآورده شود! و هم صورتت چنگولی نشود!!(از اینکه یارو بیاد سراغت و ...)
۲. گ .. خوریت برای کودوم قسمت حرفت بود٬ اسم گذاشتن روی دوست و آشنا ٬ همنشینی با شیطان یا ورد زبون بودن شعره!!!!

اون قسمت به متن ربطی نداشت. راستی! حال بلقیس چطوره!؟

فرهاد.آیینه 28 آبان 1385 ساعت 05:50 ب.ظ http://mirror.blogsky.com

ببخشید...غلط کردم...):

احمد 28 آبان 1385 ساعت 11:03 ب.ظ http://www.mirror.blogsky.com

پسا پس راه اندازی دوباره مشروب فروشیتون (میکده هست دیگه!) رو تبریکات عرض میکنیم

حامد 30 آبان 1385 ساعت 09:11 ق.ظ

ولی خوب به خودتون حال دادید و اسم وبلاگ رو گذاشتید یوسف گمگشته!!! خیلی هم گم و گور نبودید!!!!

منصور 30 آبان 1385 ساعت 07:15 ب.ظ http://toranj

با سلام
بالاخره انتظار ما بسر رسید٬ دیو خفته بیدار شد !
دوباره دست به قلم شدی و مبارک است. باز هم از همان نوشته های منحصر بفرد. آقا ما هم چند تا سوال شرعی داشتیم. اس ام اس بزنیم جواب می دی ؟! شماره ات رو هم ندارم!
تازگی ها فهمیدم شیطان پرست ها هم حرفهایی برای گفتن دارند. خیلی هم اوت نیست !!!!

سلام، خیلی لطف کردید اومدید، خاطرات وبلاگ نویسی سال های 82 و 83 رو به یادم انداختید. نمی دونم چرا هنوز جرات نمی کنم به ارشیو پیرهرات مراجعه کنم! شاید به خاطر این باشه که می ترسم نکنه یه وقت (حسرت گذشته) رو بخورم؟ شاید هم بخاطر این باشه که یه حسی بهم می گه اصلا نباید به گذشته فکر کنی! این شعر رو یادمه آخر یکی از مطلب هاتون نوشته بودید:

یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک درآمدیم و بر باد شدیم

مشتاق دیدار (مفصل).

میلاد 1 آذر 1385 ساعت 12:53 ق.ظ http://mirror

مثل اینکه رفقا این جا رو چت روم (چت به فتح چ) اشتباه گرفتن!
-سید جون : با این روندی که شما رو نوشتت تعریف کردی باید امیرحسین مستهجن ترین مطلب پستت باشه نه!
-اتفاقا به نظر من می خواستی بگی که خوبه یا نه (موسیقی رو می گم)
-در کارگه کوزه گری بودم دوش : قمنا صباح الاولی من تراب نسرع الیها و نحن کلنا هالک من الوجه و البطن و الجوهر الا بالاراده الاعلی و کل شیء هالک الا وجهه یبقی ذوالجلال و الاکرام
-ناگاه یکی کوزه بر آورد خروش ‌: و نحن کلنا فی شک مریب من المبدا و المراد و الفکر - هو الذی طریق طائر من المبدا الی المراد - و بذلک النقیصه فی بطن کل وجه من وجوهنا استقر شک و عجل کبیر
-ای آن که لشکری از دل تباه توست
هر سو که بنگری آغاز راه توست
:
آن ها که از ازل در چاه یوسف اند
گمراه عالمند٬ یوسف به چاه توست
- پ.ن. رو بعد از امضا می نویسن!!

خوشحال از شروع دوباره :
تو باز آمدی به در من به در شدم
ای وای که در چنین دمی محتضر شدم
در وصف وحدتی که تو را مقصد است
جمعی به مویه بودم و خود مختصر شدم
در خلد بی گزند بودم و با میّ و حور
چون آمدی اسیر کمند نظر شدم
انگار کرده بودم که بیایی و دردی بری
با وصل تو من نیز خود بتر شدم
از شوق بودن با تو دلم برفت
آنگه که از قدم تو با خبر شدم
هان ای صبا که ترنجی به دست توست
من با حضور یوسف خود مفتخر شدم

-وبلاگ سبزی داری عزیز به ما هم سر بزن

توضیح شعر بسیار جالب بود، تقریبا یه چیزایی دستم اومد اما کامل نفهمیدم. برای همین به یه نفر دیگه متن عربی رو نشون دادم، بعد از خوندنش بهم گفت : به نوشته می خوره که مال بهاءالله باشه!!! حالا بگو اون متن عربی رو خودت نوشتی یا اینکه رفتی بهایی شدی؟

خلاصه بعد از کلی تحقیق و تفحص به اون چیزی که می خواستی بگی رسیدم و فتوحی بر ما رخ داد:

دی کوزه گری بدیدم اندر بازار بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
وان گِل به زبان حال با او می گفت: من همچو تو بوده ام مرا نکو دار!

میلاد 1 آذر 1385 ساعت 01:01 ق.ظ http://mirror

اصلاح : (به هر حال آدم که قسم نخورده همون لحظه همه چی رو درست بنویسه!!!)
انگار کرده بودم که درمان بیاوری
با وصل تو من نیز خود بتر شدم

محمد مهدی 1 آذر 1385 ساعت 06:16 ب.ظ http://lost-joseph.blogsky.com/

- سلام
- باز خدا رو شکر اول از امیر حسین نوشتی بعد قضیه اس.ام.اس مارو، درجه مستهجنیت ما اومد پایین تر!!
-خوب حالا بگو که نظر خودت درباره موسیقی چیه.

من نظر خودم رو مستقیما نمی گم، از متن میشه یکی از گزینه های زیر را برداشت کرد:
(نطر من هم یکی از ۴ گزینه زیر می باشد)

1.هر نوع موسیقی ای که در این دنیا وجود دارد "تقلید ناشیانه و مصنوعی از اصوات بهشت" است، و کسی می تواند به موسیقی بهشتی بعدها گوش دهد که گوشش را به موسیقی مصنوعی دنیا الوده نکند. همچنین موسیقی باعث کسل شدن روح می باشد.

2.ذات موسیقی بدلیل انکه از "بهشت" می باشد با فطرت انسانی سازگار است. پس یکی از نیازهای فطری انسانِ "دور افتاده از وطن ِخویش (بهشت) " همان موسیقی است.

3. موسیقی برای یک نفر می تواند وسیله گناه باشد و همان موسیقی برای نفر دیگر وسیله ای برای سیر و سلوک!

4. با توجه به اینکه ذات موسیقی از بهشت بوده است، تنها موسیقی ِ الهی خوب است. و هر موسیقی دیگری که الهی نباشد باطل و شیطانی است.

میلاد 2 آذر 1385 ساعت 12:43 ق.ظ http://mirror

یه چیزی رو راستی یادم رفت که بنویسم : فتوکرمیک به اون حالت دودی عینک های طبی می گن و اونی که شما مد نظرته احتمالا فتوژنیک بوده!!!

خیلی دقتت بالاست! تاحالا سه تا گاف از نوشته م گرفتی!!

میلاد 2 آذر 1385 ساعت 07:40 ب.ظ http://mirror

متن عربی از خودم بود. دوتا رباعی که نوشتی کاملا هم معنا هستند اما به نظرم رباعی دومت رو قدری اشتباه نوشتی چون وزنش نا فرم می زنه.
در پاسخ سوالت باید بگم که متن عربی و شعر رو همون لحظه نوشتم و از جایی نیگا نکردم.

بلقیس 3 آذر 1385 ساعت 02:27 ق.ظ http://sighe

باره آخرت باشه جلو جمع حال منو از این و اون میپرسی ها!!!

علیرضا 3 آذر 1385 ساعت 08:28 ب.ظ http://www.toranj.blogsky.com

سید جان
اگر دیر آمدم ، مجروح بودم
اسیر قبض و بسط روح بودم !!!!!!!
اول مثل عرف و بر حسب عادت : تبریک !
در مرد حرف اولت ، مایا آنجلو یه جمله معروف داره که: اکثر دخترهای زشت عفیف هستند ، چون فرصت غیر از این بودن را نداشته اند . ولی فکر کنم تو میتونی یه فرصت دیگه بهشون بدی و این جمله رو در زباله دان تاریخ جستجو کنیم من بعد !!!
یادمه یه کتاب مال موسیقی دستت بود اینا توش بود مال همونه ؟! اسمش چی بود؟!ولی جالب ملت سر کار رفتن!!!
ولتر یه چیز خوبی میگه:اگر خدا نبود ، لازم بود او را بیافرینند.
حالا نظر من راجع به شیطون همینه!!!
موفق باشی!

آرمان 5 آذر 1385 ساعت 06:52 ب.ظ

این چرندیات چیه؟! فلسفه موسیقی رو هم نمیدونستیم که دونستیم!! توروخدا یه حرفایی بزنین که ملت حالشون به هم نخوره! نمیدونم چه جوری خودت از این حرفات حالت به هم نمی خوره!؟! به نظر من که خیلی احمقانه بود! (ناراحت نشو عزیزم!) جریان جبرئیل هم خالی بندی بوده!!

ببین داداش من! چار دیواری اختیاری! من و بچه های اینجا هر چی که عشقمون بکشه می نویسیم. تو یا هیچ احدی هم نمی تونه این حق رو از ما یا هر وبلاگ دیگه ای بگیره. حالا هم خوش اومدی راه باز جاده دراز.

زنده باد آزادی
زنده باد آزادی اندیشه
زنده باد آزادی بیان

آرمان 7 آذر 1385 ساعت 09:01 ب.ظ

ببین داداش! قاطی نکن! لات بازی هم در نیار! من بچه لب خطم!!‌ منم نخواستم که آزادی بیان رو ازتون بگیرم! هر چی میخوای بگو! تو عزیز دلمی! ولی یه پیشنهاد دوستانه! واسه شعور خودت ارزش قائل باش!

حسین 23 آذر 1385 ساعت 10:59 ب.ظ http://!!چی بگم

قضیه این شعره چییه ؟؟! واسم جالب شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد